بە مناسبت اول ماه می روز جهانی کارگر: از ساندیس خوری تا مدعی مهندس یادگیری ماشین شدن

روز جهانی کارگر تنها روزی از جهان است که از کودکی با آن ارتباط برقرار کرده ام. هم اکنون که ۳۷ روز جهانی کارگر از زندگیم را با گوشت و پوست خودم را زندگی کرده ام هیچ روز جهانی دیگری را به رسمیت نشناخته ام جز روز جهانی زبان دایک (مادر).

از روزهای جهانی متنفرم فکر میکنم برای سوار شدن و خریدن مردمانی است که دلشان را خوش کنند که نه! شما هم هستید اما فقط یک روز!

روز جهانی کارگر برای من نشانه ای دردناک دارد؛ ساندیس داغی که نوشیده نشده بود.‌ آن ‌آب میوه ی بی کیفیت که ۳۶۴ روز دیگر سال سهم پدر کارگرم نبود. روز کارگر برای من مصادف بود با تعطیل شدن کارخانه سنگبری نیکنام (نه آنچنان نیک) سنه (سنندج) و ربودن پدرم برای نشستن بر آپولو و شکنجه دادنش با گوش دادن به چرندیات حکومتی و دولتی ها که گویا ما برای کارگر ارزش قائلیم. آدم های چرندی که برای حرفهای مفتشان به دنبال قالبی بودند از جنس غضروف و پرده! بعدها از این سیرک حکومتی که سایر کارگران و پدرم را زیر یک قبر جمع میکردند و یک ساندیس داغ بهشان مینوشاندند به شدت متنفر شدم. پدرم همان تک ساندیس را هم نمیچشید و آن را در جیب کتش میگذاشت و برای بچه هایش می آورد. میدانست بچه هایش منتظر ساندیس روز جهانی کارگر هستند.

وقتی بزرگتر شدم برگزاری اول ماه می (۱۱ گوڵان) را در کشورهای دیگر دیدم. خیابانهایی با پرچم های سرخ مملو از انسانهایی خشمگین با مشتهای زمخت گره کرده. کارگرانی نه تجمع یافته در گورهای دسته جمعی تا با نشخوار گرگ ها و ساندیس های داغ شکنجه شوند و نه آب میوه های بی کیفیت گداخته را در حلقوم بچه هایشان میریختند. آنها کارگران درمانده و خسته ایی بودند که از ظلم و استثمار طبقه‌ی سرمایه دار خروشیده بودند تا بتوانند دنیایی اندکی بهتر و عادل تر برای خود و فرزندانشان از نو بسازند.

هنوز در این جغرافیای سیاسی بی کیفیت ظالم و ظلم خیز کارگرانی فرسوده زندگی میکنند که دیگر آن ساندیس زقنموت روز کارگر هم گیرشان نمی آید. امروز اول ماه می روز جهانی کارگر برایمان اضافه کاری یا یک روز مرخصی تشویقی رد میکنند تا به جای ساندیس بدین سان خریده شده باشیم.

رفتار پدرم و کارگران آن دوره کمی برای هضم شدنی است چون آنها نه سوادی داشتند نه فضای مجازی و نه دسترسی به شبکه های اجتماعی و نه اطلاعی از وجود اتحادیه و احزاب کارگری دنیا داشتند. اما برایم این سوال مطرح است چرا ما احمق ها! اول ماه می پشت سیستم هایمان مینشینیم و کلید قفل گورهای خود را به گرمی میفشاریم و ادعای حضور بر لبه تکنولوژی را داریم؟ و با اعتماد به سقفی کاذب خود را برنامه نویس، مهندس یادگیری ماشین، مهندس داده و علم داده و … مینامیم و با افتخاری غیر قابل وصف استفراغ تکنولوژی کشورهای توسعه یافته را با آب و تاب بلغور میکنیم و سریع به اشتراک میگذاریم. در کنج کدهایمان تاری به دور خود تنیده ایم و توهم تغییر دنیا را بدون آزادی خود در سر میپرورانیم در حالیکه نشیمنگاهمان را به صندلی هایمان دوخته اند! آیا نمی اندیشی باید این اول ماه می با پرچمی سرخ رنگ برافراشته از خونمان خیابان ها را تسخیر میکردیم؟

اگر فکر میکنی دکترا، کارشناس ارشد و لیسانس و مهندس هستی نه یک کارگر بدان و آگاه شو که تفکر طبقه‌ی سرمایه دار و کارفرما یک احمق خوب را تولید کرده است!

إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (الرّعد، ۱۱) خدا حال قومی را تغییر نمی‌دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند

پ.ن: در بریده ای از روزنامه ای خوانده ام که امام مالک اعتقاد داشت سود حاصل از تجارت میان صاحب تجارت و کارگران تقسیم شود. ۵۰ درصد برای صاحب تجارت و ۵۰ درصد سهم کارگران و کارکنان